حامد بهداد: من از هر فیلم خوب و بدی یک قدم جلوترم
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۶۹۸۸۹۵
قصر شیرین فیلم «رضا میرکریمی» این روزها میهمان پرده نقرهای سینماهاست. فیلم جادهای آن هم با تِم خانواده و درامگونه که کماکان همان نگاه آرام و مهربان را به انسان و زندگی دارد. در این بین اما بازی « حامد بهداد » در این فیلم به شدت چشمنواز است. او در نقش پدر و مرد «قصر شیرین» عجیب میدرخشد و در طول فیلم «جلال مرادی» با بازی او علیرغم پیچیدگی بسیار باورپذیر است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
* نقش جلال تفاوت ویژهای با کارهای قبلی شما دارد و به شکلی است که انگار بلوغی در بازیگری شما اتفاق افتاده. این تفاوت و تمایز را قبول دارید؟
اخبار چهره ها- باید به دو تعریف در این ماجرا برسم. یکی این که در تماشای این تفاوت یک نگاه اگزوتیک و بیرونی به آن وجود دارد و یکی دیگر یک نگاه درونی و در واقع زاویه نگاه من به خودم که حالا باید فصل مشترک این نگاه را پیدا کنیم. یعنی این که من چقدر قبلا جهان نقشها را در کارم شناسایی میکردم اما موفق نمیشدم که متجلیاش کنم اما حالا این اتفاق افتاده است.
باید بگویم چشم من در کارم به یک منظره و چشم اندازی است که در طی سالها شکل گرفته و به حساب و خیال خودم آن شکل را ایجاد کردم اما گویا در مقایسه با این کار یا دیده نشده یا اگر هم وجود داشته کمتر دیده شده است. این که اگر بگویم این نقش چه میزان تفاوت، چه میزان تشابه، چه میزان تنوع، چه میزان شگرف و چه و چهها را داشته فکر میکنم یک خرده در حق خودم ظلم کردهام. هم در حق خودم ظلم کردهام و هم در حق کسانی که به کمک آنها نقشهای خیلی درخشانی را در کارنامه خودم رقم زدم. مثلا من تا به حالا در کارنامه کاری کسی ندیدم و فکر هم نمیکنم کسی با آن حرارت و با آن درجه بالای جوش بتواند «آرایش غلیظ» را بازی کند. آیا این باعث میشود که به خاطر تفاوتی که با نقش فیلم آقای میرکریمی دارم آن نقش زیر سئوال برود یا نقشهایی مثل «نیمه شب اتفاق افتاد»، «بوتیک»، «روز سوم» و یا «زندگی جای دیگری است». به نظر من از نظر تکنیکی جهان نقش «جلال» با نقش من در فیلم «زندگی جای دیگری است» تا حدی شبیه هم هست.
* اینجا اما آن شور و حال قدیم کنترل شده است.
اینها همه تکنیک و فن است. اتفاقا این شور و حال یک زمانی در متن اثر هست و نهفته است. این که شما جهان معصوم دو کودک را به قفس بکشی و این دو از آیندهای 2 کیلومتر آنورتر یعنی تا خانه عمه بیخبر باشند یا این که شما دو کودک را محبوس اندیشه پلید خودت بکنی در حالی که آنها از نقشه بی خبر هستند، این شور و حال ایجاد میکند. این وضعیت یکی وضعیت تکنیکی است و با فرمول فیلمنامهنویسی به دست آمده است. حالا کافی است که شما به نفع تماشای تماشاگر به نحوی که هیچ صدمهای به اجرای خودت و فیلم نخورد یک میزانی از هیجانزدگی کاراکتر کم کنی و کنار بکشی تا شور و حال اثر و یا ریسکی بودن موقعیت یا مهیج بودن فضا هر چه بیشتر به چشم بیاید. این شور و حال وقتی که در بیرونات اتفاق میافتد یا بیواسطه در عمیقترین جای وجود کاراکتر اتفاق میافتد، بازیگر میتواند به نفع آن پا پس بکشد. همه حرف من این است که کاری که الان دارید میبینید محصول همکاری بین فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگر است. والا شما همین را در فیلمهای دیگر من مثل «زندگی جای دیگری است» هم دیدهاید و من نباید به سایر نقشهایم کم لطفی کنم.
به نظرم به این موضوع باید از زوایهای دیگری پرداخت. مثلا این که همه نقش و طیفی در بازی من دیدهاید و نقشی نبوده که من بازی نکرده باشم ولی این بار انگار در غیاب بازیگر یک نفر دارد زندگی میکند. این نگاه نه تنها خیلی شاعرگونه است بلکه همان دریافتی است که میشود از تصویر داشت و ترجمه کرد. خیلی وقتها من اینجوری بازی کردم فقط به این میزانی که در این فیلم غیبت داشتم در آنها غیبت نداشتم. در «قصر شیرین» در غیاب من دارد اتفاقاتی میافتد یعنی در عقب نشینی ذهن بازیگر که این خودش به شدت تکنیک و فن و مهارت است و البته جسورانه است. جسارت و جرات میخواهد که تو پا پس بکشی و اجازه بدهی نقش در دو قدمی تو اتفاق بیفتد. فقط همین و این معجزه است.
*جلال خیلی شخصیت پیچیدهای دارد. علت این پیچیدگی چیست؟
بله جلال شخصیت پیچیدهای دارد، همین. خیلی پیچیده آنقدر که نمیتوانم برایتان تعریف بکنم. این که پیچیدگی جلال چیست باید بگویم ما در واقع چیزی نمیبینیم. جلال بر اساس آنچه نویسنده نوشته و فیلمساز ساخته یکی از بدترین وضعیتهای که در این نقش تولید میکند این است که برای ورود به این شخصیت راهی باز نمیکند. شما وقتی به لابیرنتهای کاراکتر ورود میکنی میتوانی مسیرش را بپیمایی و شناساییاش کنی اما شما اصلا نمیتوانید جلال را بشناسید. بدقلق است و تولید شناسایی نمیکند. وقتی این اتفاق میافتد از بیرون یک کاراکتر پیچیده و مرموز به نظر میآید. او تمام خروجیها را بسته، نه تنها به بچه و زن دومش بلکه حتی به خودش و معلوم است که به زن اولش هم همین قدر بسته بود.
* شما خیلی دیر و شاید در روزهای نزدیک به ضبط به مجموعه «قصر شیرین» اضافه شدید. پذیرفتن این نقش در یک بازه کوتاه برای حامد بهدادی که سالی یکی دو فیلم بازی میکند، ریسک نبود؟
ببینید بین نقش و پختگی و بلوغ، اجرای بازیگر با زندگی خود بازیگر یک وابستگی وجود دارد. همیشه یک بالا و پایینی هست و یک فراز و نشیبی وجود دارد که وقتی دارد تو را به نشیب میبرد نباید از آن جدا شوید. تو باید آن را در آغوش بگیری و همزمان با کارت پایین بروی چراکه به وقتش تو را بالا میکشد. اسب وقتی تاخت میکند گاهی برای این که یک جهشی کند، چهار نعلش را به زمین میچسباند. تو باید به اسب بچسبی که به زمین بچسبی که بتوانی یک پرش دیگر انجام دهی. نقش با تو یکی میشود و تو با نقش یکی میشوی. در سالی که نمیدانی یکبار این طور بازی میکنی. من اول «زندگی جای دیگری است» را بازی کردم و بعدا «آرایش غلیظ». من اول آن را بازی نکردم که بگوییم این پختگی حاصل آن است. نقش تو را به جرزش خودش میبرد و تو را به جهان خودش میبرد. وظیفه بازیگر این است که جهان نقش را بشناسد، تکنیک بداند و خود را به فیلمساز واگذار کند تا که هدایتش کند.
* چون بحث هدایت کارگردان را مطرح کردید. ظاهرا این عادت و قانون شماست که معمولا بازی خودتان را هنگام ضبط چک و تایید میکنید. چه شد که سر این کار ترک عادت کردید؟
من در فیلم «سد معبر» با آقای محسن قرایی همکاری داشتم و این همکاری هم نتیجهبخش بود. در جشنواره فجر خیلی فیلم دیده شد. در پوسان جایزه گرفت، در جشنواره گلدن گلوبال مالزی من جایزه بازیگری گرفتم و در جشن خانه سینما هم من به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شدم. وقتی میبینم ماحصل این همکاری درست است و فیلمنامه قصر شیرین را محسن قرایی به همراه محمد داودی نوشته است. از طرفی قرار است پشت صحنه باشد و دستیار همیشگی میرکریمی است و او به فیلمنامهنویسی قبولش دارد، من چرا این کار نکنم؟! وقتی میرکریمی محسن قرایی را بغل دستش میآورد چرا من این طور نباشم؟!
ببینید میرکریمی شگرد و مهارتش در دکوپاژ است. خیلی دکوپاژ ویژهای دارد و در این زمینه عجیب و غریب است. شما همین دکوپاژ ماشین را دقت کنید متوجه این موضوع میشوید. چرا که هزار زاویه برای تماشا در این پاترول وجود دارد که آدمها را مدام به لحاظ وزنی تقسیمبندی کند تا مخاطب بتواند از زاویههای مختلف آدمها و ضریب آدمهای دیگر را تماشا کند. میرکریمی در این فیلم بیشتر پست مانیتور بود و محسن قرایی در سنگر. فیلمبرداری ما که هر روز تمام میشد این دو نفر سوار ماشین میشدند، لوکشین بعدی را انتخاب و دکوپاژ میکردند که برای فردایش همه چیز آماده باشد. این داستان چک کردن نکردن بازی نتیجه اعتمادی است که میرکریمی به محسن قرایی داشت و اعتمادی که من به او دارم. یعنی این وسط بین من و میرکریمی، محسن قرایی وجود داشت که ما را به هم ترجمه میکرد. البته که من فیلمهای میرکریمی را دیده بودم و جهانش را میشناختم.
* ممکن است دوباره این کار بکنید؟
بله من اصلا در فیلم «رقص با ماه» عبدالرضا کاهانی که مربوط به مدتها پیش است نه فیلمنامه را خواندم و نه بازی را دیدیم. البته من برای آن کاراکتر نابینا خیلی زحمت کشیدم و در واقع آن را ساختم که همان بازی موجب همکاری با جناب کیارستمی شد.
* ایفای نقش جلال طوری است که انگار میخواستید به نابازیگران فیلم و حتی بچهها کمک کنید که آنها هم دیده شوند. واقعا این عقب نشینی مد نظر شما بود؟
نه نظر من نیست. بین نابازیگر و بازیگر و بین بازیگران تازه کار و بازیگران حرفهای یک تعاملی به وجود میآید. بازیگر حرفهای با خودش قوارهها و اندازههای سینمایی خودش را میآورد. شما ناگذیر آن بازیگر را میبینید. به عنوان مثال وقتی جمشید هاشمپور، بهروز وثوقی، سعید راد بیایند، سینمای خودشان را میآورند و مخاطب میبیند. نابازیگران یک بکارتی دارند، سینما ندارند اما بکر هستند. از ترکیب و ضریب بکارت و نو بودن آن نابازیگران با جهان و هندسه یک بازیگر که سینمای مشخصی برای خودش دارد یک شِق سومی به وجود میآید که آن شِق سوم جذاب است. همان چیزی که ما در قصر شیرین میبینیم. شما فکر میکنید من جهانی را در اختیار آنها گذاشتم در صورتی که آنها هم جهانی را به من دادهاند.
* بچههای خردسال فیلم خیلی با شما همراه هستند. این هماهنگی چطور حاصل شد؟
اولا موقعیت در فیلمنامه خوب نوشته شده. دوم خوب بازیگردانی شده است. البته این بچهها خیلی هم باهوش بودن و کار را زود میگرفتند.
* سر قصر شیرین بیشترین تحسین را از منتقدین سینما گرفتید. چرا این اتفاق برای این فیلم افتاد و در گذشته این طور نبود؟
این موضوع بیشتر برای من معنای انکار آنهاست. من همیشه همین بودهام. این که دیگران دست به انکار دیگری میزنند و یا دست به انکار من می زنند، مشکل آنهاست. ممکن است فیلمها بالا و پایین داشته، فیلم خوب و یا بد بوده اما من همیشه یک قدم جلوتر بودم. من در تمام کارنامهام از هر فیلم خوب و بدی یک قدم جلوترم. هر گز نبوده که فیلمی از من جلوتر باشد. یعنی اگر بین فیلمساز و من بازیگر دراماتورژی صورت گرفته به قدری آن جهان را جذب کردم و تبدیل به من و من به او شدم که من یک قدم جلو افتادم. تاکید میکنم که من در همه فیلمها حتی فیلمهای بد یک قدم جلوترم.
* شما برای این فیلم در جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شدید. چرا با این که این جشنواره اعتبار خوبی بود برای دریافت جایزه نرفتید؟
من سر فیلم آقای «منوچهر هادی» بودم و نتواستم شرکت کردم.
* و به عنوان آخرین سئوال، گاهی یک سکانسهایی از بازی شما در فیلم به خاطر میماند که اگر کل فیلم فراموش بشود آن صحنه ماندگار است. مثل بازی انفجاری در فیلم «بوتیک»، مثل تردید در کشتن سمیره در «روز سوم» و در این فیلم هم شاید آن صحنه یک دستی زدن! به نظرتان خودتان بهترین سکانس بازی شما در فیلم کدام صحنه بود؟
ببینید تمام فیلم به لحاظ تمپو و ریتم درونی از یک تلورانس برخوردار است و بدون این که ظاهر داشته باشد در نقطه جوش است. یک چک، یک کشیده و دو تا تهدید نمیتواند در واقع متجلیتر از آن صحنه باشد که یک بچه میگوید روباه بود و جلال پاسخ میدهد روباه کجا بود، سنگ بود. بچه میگوید: پیاده شو. به نظر من آن صحنه خیلی وحشتناکتر و سهمگینتر است. تمام فیلم به واسطه نقش اول و نقش اول به واسطه همه فیلم و قصه در نقطه اوج قرار دارند. به نظر من قصر شرین خیلی فیلم خوبی است. این را فارغ از این که من بازی کرده باشم، می گویم. اصولا سینمای خیلی خوبی دارد و زبان فیلمساز، زبان معرکهای است.
منبع: افکارنيوز
کلیدواژه: حامد بهداد بازی جاده حامد بهداد قصر شیرین رضا میرکریمی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۹۸۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
برای کار التماس نمیکنم
اوهمچنین کارگردانی سریال آینه را که در دهه ۶۰ از تلویزیون پخش میشد وبسیار پرمخاطب بود، برعهده داشته است. لطفی در سینما نیز دو فیلم سرخپوستها و پاکباخته را ازخود به یادگارگذاشته است.مخاطبان تلویزیون لطفی رابیشتر با سریال خانه به دوش و نقش اصلان به یاد میآورند. این هنرپیشه پیشکسوت تاکید میکند که نقش اصلان را بهعنوان یک کاراکتر منفی و منفور با طنز و کمدی درآمیخته تا شخصیتی جذاب و ماندگار خلق کند. گفتوگو وخاطرهبازی با غلامحسین لطفی و بیان برخی مسائل از زبان او برای اولینبار جذاب است و ماحصلش هم خواندنی. کارگردان وبازیگری که نیمقرن ازفعالیتهای هنریاش میگذرد و با کولهباری از تجربه دارد قطعا خاطرات و ناشنیدههای زیادی برای گفتن دارد.
این روزها چه میکنید؟
حدود ۱۰سال است که در قزوین زندگی میکنم و در این مدت فقط در فیلم نارگیل دو بازی داشتهام. اکثر مواقع در خانه هستم و فیلم میبینم، کتاب میخوانم و شعر مینویسم. از آن آدمهایی نیستم که بگویم چون تنها هستم، بنشینم و در و دیوار را نگاه کنم تا عمرم بگذرد. فیلم زیاد میبینم، در حدی که اگر بر بدن من تیغ بکشید به جای خون، فریمهای فیلم بیرون میزند.
شما در دهه ۷۰ و تا حدودی ۸۰ بازیگر به نسبت پرکاری بودید اما ناگهان خیلی کمکار شدید. چه اتفاقی افتاد؟ آیا خودتان در انتخاب نقشها سختگیر بودید؟
اوضاع و احوال ساخت فیلم چند سالی است که خیلی بد شده. ۱۵سال پیش هم سر فیلمبرداری سریال بایرام، سقوط کردم و کمر و پاهایم دچار آسیب شد. از طرف دیگر، پیشنهادات زیادی داشتم اما دندانگیر نبودند. نقشهای شبیه به هم را بازی نمیکنم. نقش باید متفاوت باشد. متأسفانه برخی کارگردانان و تهیهکنندگان هم نقشهایی را پیشنهاد میکنند که انسان تصور میکند اینها اصلا در دنیا و جامعه امروز ما زندگی نمیکنند. وقتی من بازیگر نقش را درک نمیکنم، چگونه میتوانم بازیاش کنم؟! برای همین هم هست که خیلی از کارها با استقبال مردم مواجه نمیشوند.
با توجه به اینکه سالهاست کار نمیکنید، امرار معاشتان از چه طریق میگذرد؟
من استثنائا جزو کارگردانان استخدام وزارت ارشاد هستم و یک حقوق پایه دریافت میکنم، در صورتیکه دکترای کارگردانی دارم. به هرحال، باهمین حقوق حداقلی کنار آمدهام.اگر طلبهایم دربازیگریام را پرداخته بودند و پسانداز میکردم، الان میلیاردر بودم.
در جایی خواندم که شما یک شهربازی و کافیشاپ در قزوین دارید. واقعیت دارد؟
نه، اصلا صحت ندارد. ۱۵سال پیش برای راهاندازی یک شهربازی اقدام کردم اماآنقدر برایم زدند که پشیمان شدم ورهایش کردم.
سکونت در قزوین و دوری از تهران در فعالیتتان تأثیرگذار نبوده است؟
تهران هم که بودم بیشتر با تلفن کار میکردم. از آن بازیگرانی نبودم که هر روز در دفاتر فیلمسازی باشم و برای کار التماس کنم یا برای فلان تهیهکننده هدیه بخرم. اگر از گرسنگی بمیرم هم چنین کاری نمیکنم. معتقدم اگر خودشان به فکر من بازیگر بودند ارزش دارد، نه اینکه خودم را تحمیل کنم. دور از ادب و فرهنگ من هنرمند است.
در کارنامه بازیگریتان نقشهای متفاوت و ماندگاری دیده میشود اما مردم همچنان شما را بیشتر با نقش اصلان سریال خانه به دوش به یاد میآورند.
اصلانی که من بازی کردم یک نقش منفی کاملا منفور بود. همیشه از نقشهای منفی استقبال کردهام چراکه میدانم در این نقشها چیزهایی نهفته است که بازیگر میتواند ارائه کند. البته من اصلان را از قالب یک کاراکتر منفی خشن درآوردم و با طنز درآمیختم، طوری که وقتی او در دو سه سکانس نباشد، مخاطب دنبالش میگردد. بازیگر باید تلاش کند تا کارهایش برای مردم تکراری و یکنواخت نباشد. من نقشهای متفاوتی ازجمله کارگر، پلیس، پزشک و...بازی کردهام. در جوانی با یک ضبط صوت در پارکها با مردم صحبت میکردم و ارتباط میگرفتم. دیالوگهای کارمندان بازنشسته را یادداشت و روی صحبتها، لباسها و حرکاتشان تحقیق میکردم تا نقشم با واقعیت یکی شود. تمام توانم را برای نقش میگذاشتم. بازیگر نباید فقط دیالوگ را حفظ کند و کارگردان هم خوشش بیاید. باید برای نقش زحمت کشید. من به خودم سخت میگرفتم تا نقش به دل مردم بنشیند. مثلا وقتی نقش یک نمایشگاهدار را داشتم مردم فکر میکردند واقعا نمایشگاهچی هستم. با تحقیقات این کار را انجام میدادم.
همین اواخرشبکه آیفیلم درحال بازپخش سریال خانه بهدوش بود.به نظرتان چراباوجودگذشت۲۰سال این سریال باوجود بازپخشهای متعدد، همچنان مخاطب دارد؟
نزدیکان من حتی سیدی این سریال را در خانه دارند. خانه به دوش یک کارگردان خوب مثل رضا عطاران داشت و انتخاب نقشها در آن به درستی صورت گرفته بود. یک کارگردان آمریکایی میگوید اگر بازیگران درست انتخاب شده و سر جای خودشان باشند، ۸۰ درصد کار یک فیلم انجام شده است. در خانه بهدوش هم هر کسی سر جای خودش بود. بیشتر سریالهای قدیمی همچنین وضعیتی داشتند. بهنظرم در حال حاضر آیفیلم یکی از موفقترین شبکههای تلویزیون است، چون سریالهای قدیمی و خاطرهانگیز را پخش میکند. البته من نقشهای خوب زیاد داشتهام و فقط به اصلان محدود نمیشود اما مردم از اصلان خوششان آمده و مرا با این کاراکتر میشناسند.
خودتان کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟
در سال ۱۳۶۱که دانشجوی سال دوم بودم نقش مالکوم ایکس از رهبران سیاهپوست آمریکا را بازی میکردم که در سخنرانی کشته میشد.۴۵دقیقه در سخنرانی حرف میزدم. مرتب باید صدایم را بالا و پایین میکردم تا یکنواخت نباشد و مخاطب دلزده و کسل نشود. خودم این نقشم را خیلی دوست دارم.
علاوه بر بازیگری، تجربه کارگردانی دو فیلم هم در سینما دارید. چرا روند فیلمسازیتان ادامه پیدا نکرد؟
فیلم ساختن پول میخواهد؛ باید تهیهکننده و سرمایهگذار باشد. من الان هم مدام در حال نوشتن هستم و سناریو زیاد دارم. اجازه نمیدهم مغزم زنگ بزند.
یکی از فیلمهایتان پاکباخته است که اتفاقا فروش خوبی هم داشت.
پاکباخته یک فیلم سفارشی بود. سوژه فیلم تکراری بود اما طوری ساختمش که تکراری به نظر نرسد. کار خوبی هم شده بود. آن زمان آقایان اکبر عبدی و علیرضا خمسه با هم قهر بودند. با فیلم پاکباخته آشتیشان دادم. این دو غول بازیگری در فیلم روبهروی هم بازی کردند.
در تلویزیون هم سریال موفق آینه را کارگردانی کردهاید که در زمان خودش فوقالعاده پرمخاطب بود.
درهمه جای دنیا وقتی سریالی موفق میشود ادامهدار میشود ولی در ایران اینگونه نیست و برعکس عمل میکنند. وقتی سریال آینه را میساختم حتی پشت صحنه برایم مهم بود.درکارسختگیرهستم ولی درحال حاضر کسانی هستند که فرق قاشق وچنگال را نمیدانند و به همینخاطر دوست ندارم با آنها کار کنم.
یکی ازبازیهای ماندگار دیگر شما به فیلم پرده آخر بازمیگردد.حیف نیست که کارگردانی مثل واروژ کریم مسیحی فقط دو فیلم ساخته باشد؟
بالاخره همه ما یک دلیل برای کمکاری داریم.آقای کریم مسیحی دستیارآقای بیضایی بودند و کارشان درخشان و عالی بود. امیدوارم همیشه تندرست باشند. کارگردان و نویسنده درجه یکی هستند. حیف است که ایشان کنار گذاشته شوند و نتوانند کار کنند. هرازگاهی در فضای مجازی عکس من و چند همکارم را میگذارند و از بیکاری ما مینویسند اما الان با قاطعیت میگویم که کسی نمیتواند ما را کنار بگذارد و خودمان نمیخواهیم با هر شرایطی کار کنیم.
در سریال شب روباه هم یک تیپ جدید و جالب از پلیس ارائه دادید. یک کارآگاه به شدت خونسرد که همیشه یک پاکت آلبالو خشکه در جیب داشت و به همه و حتی مظنونین تعارف میکرد.
تا به امروز هیچ خبرنگاری حرف شب روباه رابا من نزده بود وبرایش مهم نبود.شب روباه یکی ازبهترین سریالهای کارآگاهی است که نسخه سینماییاش هم ساخته شد. یکی ازبهترین بازیهایم در نقش استوار سجادی شب روباه است. این سریال راخیلی دوست دارم.
میان کارگردانی و بازیگری کدام را ترجیح میدهید؟
هر دو را دوست دارم اما درحال حاضراولویت من،کارگردانی است.البته اگر پیشنهادخوبی هم دربازیگری داشته باشم قبول میکنم.
شما با کارگردانان بزرگی مثل مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، واروژ کریم مسیحی، شاپور قریب و ... کار کردهاید. دوست داشتید با کدام فیلمساز همکاری داشته باشید و فرصتش پیش نیامد؟
دلم میخواست با مرحوم مهرجویی کار کنم که متأسفانه فرصت نشد. برخی هنرپیشهها شانس میآورند و با کارگردانان بزرگ کار میکنند. امیدوارم در آینده فرصت همکاری با فیلمسازان بزرگ را داشته باشم.